Thursday, June 26, 2003
● نظرم عوض شد.
........................................................................................زندگی يه نوع عشقبازی نيست. اوج عشقبازی رو نمی شه به خاطر سپرد، در حاليکه اوج زندگی يه جايی، توی خاطره ی آدم معلق و منتظر باقی می مونه؛ تا بار ديگه فتح بشه. فتحی برای شروع دوباره. بالا تر از بالا، بدون اينکه " پايينی " وجودت رو تسخير کنه. □ نوشته شده در ساعت 22:42 توسط Laneskij Monday, June 23, 2003 ........................................................................................ Monday, June 16, 2003
● وقتی توی شيرين ترين رويای زندگی فرو رفتم، چرا بيدارم می کنی؟
........................................................................................□ نوشته شده در ساعت 17:58 توسط Laneskij Monday, June 09, 2003 ........................................................................................ Saturday, June 07, 2003
● برگرد ببينمت!
........................................................................................هوم... بدک نيست ولی ... اون خوشبختی که توی چهره ات شناخته می شه ، يک خياله. برای همينم انقدر غلط انداز شده اون لبخند .... نه انقدرها هم که فکر کردی بدبين نيستم.منظورم اينه که تازه بعد از اينکه به خوشبختی رسيدی ، می تونی مطمئن باشی که اميدی به لمس کردن هدف نهايی هم هست. □ نوشته شده در ساعت 10:39 توسط Laneskij Tuesday, June 03, 2003
● مرز.
........................................................................................يافتن مرز. گذراندن مرز. بازگشت به عقب. گذراندن مرز. يافتن مرز. مرز. يافتن مرز. گذراندن مرز. بازگشت به عقب. گذراندن مرز. يافتن مرز. مرز. . . . مرز بين فکر کردن و نکردن. □ نوشته شده در ساعت 19:44 توسط Laneskij
|
HOME
|