Friday, July 11, 2003

يک مغز صاف هيچ وقت داوری نمی کنه.
امشب بر خلاف ظاهر دلم خواست اينجا بنويسم. بيشتر از ترس فراموش کردن.
مغز صافی که داوری نمی کنه، نظر مشخصی نسبت به دنيا نداره.
امشب که دارم می نويسم به خاطر ميارم که تصميم داشتم ديگه اينجا ننويسم.
مغز صافی که داوری نمی کنه و نظر خاصی نسبت به دنيا نداره، احساس ملايمی داره.
احساس بی تفاوتی...




........................................................................................

Wednesday, July 02, 2003

" وقتي كه او بشكه را با شمشيرش دو نيم كرد من خواب بودم
ـ و يك درشكه با اسب هاي سبزش در سطر دوم اين شعر بر كناره ي ما ايستاده بود ـ
بيدار هم نشدم
در نيمي از بشكه يك عده مست تماشايم مي كردند
و نيمه ي ديگر اركستر بود كه ديوانه وار مثل موج به صخره در ابديت ، مكرر مي كوفت
من خواب بودم آن ها تماشايم مي كردند
بيدار هم نشدم
من بشكه ي دو نيم بودم "

رضا براهنی



........................................................................................

Home

online