Wednesday, December 08, 2004

فداي اون دو تا پاي قرمزت بشم كه تيليك تيليك روي گذشته ي من راه مي رن...
الهي نصف عمرم مال تو بشه كه هميشه سرحال و قبراق باشي...
همه ي كيك ها و شيريني هاي دنيا هم براي جشن تولدت كمه... تازه اين كه هيچي!!! الهي خورشيد دوم زودتر كشف بشه تا با دو تا شمع تولدت چشم هر چي حسوده كور كنم.


تولدت مبارك وبلاگ دوساله ي كوچولو موچولوي من!



........................................................................................

Saturday, December 04, 2004

كريسمس نزديك است و باز شهر پر از ستاره هاي پر نور. وجود آنها كوچه هاي باريك فلورانس را شادمانه بي هويت مي كند و من را شعف مند چرا كه با ياد پارسال مي افتم.
كاناپه ي شكسته را باز ديشب تخت كرده بودم. لحاف آبي را كه تازه شسته شده بود به دورم پيچيده بودم و به فرانچي فكر مي كردم. بوي چاي سبز در بيني ام بود و برق چشمانش به تصاويرم ريتم مي داد. به خاطر مي آوردم كه اين بار هر دو مي دانستيم دوستي مان از چند هفته پيش تا به ديروز رنگ جديدي به افكارمان بخشيده است. او دختر خارق العاده ايست از ديد من...
امروز باران مي بارد. گويي امواج زمان كه ديشب سراسيمه و دست پاچه بر وجودم مي تاختند آرام شده باشند و تسليم.
و من وقوع معجزه اي را انتظار مي كشم.



........................................................................................

Home

online