Saturday, April 30, 2005

کمی از " تمام صبح های دنيا " بخوانيم:


- موسيقی همان چيزی را بيان می کند که کلام از پس بيانش بر نمی آيد
- سکوت است؟
- نه... سکوت تنها فقدان کلام است
- ترک شدن است و تنهايی؟
- نه...
- عشق است ؟
- نه ...
- غصه ی عشق است؟
- باز هم نه!
- نمی دانم... نمی توانم بدانم... شايد تنفس مرده ای است در سکوت؟
- ... نزديکی...
- ...
- ...
- تنفس کودکان است در آن هنگام که از فرط دويدن ديگر نفسی در سينه ندارند
- ...
- تنفس مرگ بی حضور نور



........................................................................................

Friday, April 15, 2005

می خوام اينارو خفه کنم که باخ رو اينطوری می زنن. انگار توی باغ سبز و خرم نشسته اند دارن ضمن گپ زدن به باخ هم لطف می کنن سخنی به ميان برانه....
متنفرم ازتون از خود راضی های حريص!!!!



........................................................................................

Tuesday, April 05, 2005

برای استفانو،
او که عشق را بار ديگر به خاطرم فرا خواند


بوسه هايم


تخم های سياه
تخم های سياه و بی مايه ی بوسه هايم
بتکان قلبت را از آن ها

وزش نرم افکارت را که رويای بی هويت مرا بر دريای وجودم می راند
باز نگهداز از گريستن
چرا که وقت نيست، زمان نيست؛
بار ديگر انسان نيست،
عشق نيست

اما بگويش که بوزد به نرمی نگاهت
تا دشت بيکران قلبت را بتکاند
از تخم های سياه و بی مايه ی بوسه هايم

چراکه من بانوی تو، هيچ نيستم جز انعکاس پوچ و ساده لوحانه ی روح بی نهايت تو
در سراب



........................................................................................

Home

online