Saturday, April 30, 2005
● کمی از " تمام صبح های دنيا " بخوانيم:
........................................................................................- موسيقی همان چيزی را بيان می کند که کلام از پس بيانش بر نمی آيد - سکوت است؟ - نه... سکوت تنها فقدان کلام است - ترک شدن است و تنهايی؟ - نه... - عشق است ؟ - نه ... - غصه ی عشق است؟ - باز هم نه! - نمی دانم... نمی توانم بدانم... شايد تنفس مرده ای است در سکوت؟ - ... نزديکی... - ... - ... - تنفس کودکان است در آن هنگام که از فرط دويدن ديگر نفسی در سينه ندارند - ... - تنفس مرگ بی حضور نور □ نوشته شده در ساعت 10:25 توسط Laneskij Friday, April 15, 2005
● می خوام اينارو خفه کنم که باخ رو اينطوری می زنن. انگار توی باغ سبز و خرم نشسته اند دارن ضمن گپ زدن به باخ هم لطف می کنن سخنی به ميان برانه....
........................................................................................متنفرم ازتون از خود راضی های حريص!!!! □ نوشته شده در ساعت 17:39 توسط Laneskij Tuesday, April 05, 2005
● برای استفانو،
........................................................................................او که عشق را بار ديگر به خاطرم فرا خواند بوسه هايم تخم های سياه تخم های سياه و بی مايه ی بوسه هايم بتکان قلبت را از آن ها وزش نرم افکارت را که رويای بی هويت مرا بر دريای وجودم می راند باز نگهداز از گريستن چرا که وقت نيست، زمان نيست؛ بار ديگر انسان نيست، عشق نيست اما بگويش که بوزد به نرمی نگاهت تا دشت بيکران قلبت را بتکاند از تخم های سياه و بی مايه ی بوسه هايم چراکه من بانوی تو، هيچ نيستم جز انعکاس پوچ و ساده لوحانه ی روح بی نهايت تو در سراب □ نوشته شده در ساعت 10:56 توسط Laneskij
|
HOME
|