Thursday, December 01, 2005

نرم و سبز و سرخ
از منوچهر آتشی

نرم اگر انديشه مي كردم
شايد اين آفاق گرد آلود
داربست تارهاي نازك جاجيم باران بود
و بهار پنجه هاي تو بر آنها پودهاي سبز و زرد و سرخ مي تاباند
و به مضرابي شتاب آميز
رشحه اي از خون انگشتان چالاكت
بر زمينه مي دويد و شاخه اي از ارغوان مي بست
بلبلي ناگاه
پرزنان مي آمد و بر شاخه ي گلجوش
مي نشست
و ترا مي خواند
سبز اگر انديشه مي كردم
شايد اين گز بوته هاي شور
جنگل سيراب اوجا يا اقاقي بود
وينهمه بغض گره خورده
بغض سبز تيغدار تلخ
در گلوي خشكرود پير دشتستان نبود
سرخ اگر انديشه مي كردم
نرم و سبز و سرخ
شايد اين درياي شور بي قرار هار
پهنه ي سرسبز شبدر بود
درتپش از باد
و همين خورشيد نارنجي آويزان ز باغ عصر
سيب سرخي مي شد و با يك تكان از شاخه مي افتاد
ژرف اگر انديه مي كردم
شايد اينك چاهي از كفتر
پرزنان فواره مي شد تا هلال نازك كمرنگ
و تو دور از من نبودي اين همه خورشيد
اين همه فرسنگ



........................................................................................

Home

online